نوشته
احمد خلیل
امین
درشب
شش پسر نوزاد
ولسمشرکرزی
دیگها ی پلو
به مصرف ریاست
دربار بار شده
بود, اعضای
فامیل و دوستان
بسیار نزدیک
آهسته آهسته
به محفل میرسیدند
از ملا ضعیف
گرفته تا
استاد رباتی و
صیاف و
گلابزوی و
علومی و خلاصه
همهء دوستان
فامیلی با
تحایفشان به
محفل رسیدند.
قرار بود کاکا
شینواری به گوش
نوزاد آذان
دهد اما چون
کاکای بزرگ
هنوز تشریف
نیاورده بود
دادن آذان هم
به تعویق
افتاد. همه با
بیقراری زیاد
منتظر رسیدن
قدمهای مبارک
کاکای بزرگ
بودند, ولسمشر
هم دست در دست
میمالید واز
اضطراب زیاد
به همهء
مهمانان چشمک
میزد در همین
وقت بود که از
زمین و آسمان
عساکر کماندو
ریخت, همه از
ترس جان پروت
کردند گویا
بار دیگر
افغانستان
مورد تجاوز
روسها قرار
گرفته باشد,
بعضی بر طبق
عادت دست به
نیفه شلوار
بردند تا سلاح
خود را در
آورند و بعضی
ها هم دست در
جیب کرده
دنبال
پاسپورت
سیاسی خود میگشتند.
اما حامد کرزی
صدا زد:
نترسین, همهء
برادر ها از
خود استند,
کاکای کلان
تشریف میاره,
این نوید خوش
راهمه شنیده
به اصطلاح
نفسِ به راحت
کشیدند
ودستها به
سینه از جا
برخواستند,
بعضی ها هم به
رسم افغانی
خواستند
دستهای کاکای
کلان را
ببوسند اما
چون کاکای
کلان از گذشته
ایشان خبر
داشت دست خود
را پس کشید تا ساعت
طلایش را
ندزدند.
با وجود
اینکه میان
ولسمشر و بعضی
از مهمانان
شَکر رنجیهای
وجود داشت اما
باز هم به خاطر
گل روی کاکای
کلان به روی
خود نیاوردند,
به قول معروف
که میگن "
جانانه به
جانانه بخیل میباشد
-- کاکای کلان
پدر وکیل
میباشد" .
بعد
از خوردن غذا
های لذیذ چون
مغز بودنه و
کبک و ران
آهوی
مارکوپولو,
نوشیدن
(نوشابه های خارجی)
و سگرتی و چلم
و نسوار دم ده
رقم مهمانان آمد
و بعد از دادن
آذان به گوش
نوزاد, کرزی
از کاکای کلان
خود خواست تا
نام نوزاد را
انتخاب کند, و
کاکای کلان
پاکت سر بسته
را باز نموده
نام مبارک
نوزاد را
اعلام کرد,
اسم را شنیده
همه چک چک زدند
وبعضی ها هورا
و حتی نعره
تکبیر گفتند.
شادی و خوشی
از سر و روی
همه مهمانان
میبارید واین
خوشی زیادتر
بخاطر آن بود
که کاکای کلان
آنانرا
افتخار داده و
در سخنانش
آنان را مخاطب
قرار داد. بعد
از هیاهو,
میدان غیبت های
سیاسی و نظامی
چالان شد و
مهمانان بر
طبق عادت وطنی
به گروه ها و
دسته ها تقسیم
شدند, کرزی هم
با کاکای کلان
و یک تعداد
دیگر دَور هم
جمع شدند.
بعضی از
مهمانان
خواستند
نوزاد را مورد
نوازش خود
قرار دهند و
زمانیکه
چشمان نوزاد
به دندانهای
صدف مانند
کاکا صیاف و
بینی قلم
مانند کاکا
فهیم افتاد کم
بود از ترس
زهره ترَک شود
اما کاکا احدی
با عصبانیت زیاد
نوزاد را در
آغوش گرفته
چوشک را در
دهنش گذاشت و
شروع به
خواندن لا
لایی کرد تا
گریه اش خاموش
شود.
هر
مهمان به حد
توان خود تحایف
ناچیزی چون
قباله زمین
های غصب شده,
زمرد پنجشیر و
آثار موزیم را
تقدیم پدر
نوزاد کردند
اما تنها
مهمانی که
تحفه پنجصد
افغانیگی را
تقدیم نمود به
گمان گرفتن
رشوه مورد دَو
و دشنام و
بازپرس جبار
ثابت قرار
گرفت.
در
اخیر کاکای
کلان تحفه خود
را که یک
کُلای پوست
قرقل و یک چپن
سبز یک وجبی بود به
سر و تن نوزاد
کرد تا میراث
پدری را
فراموش نکند و
محفل با
نواختن دهل و
سُرنای و اتن
ملی به پایان
رسید.
خبر
نگار رادیو
تلویزیون لت
خورده, کابل
افغانستان