از فراق تو برآمد ز دلم دود بيا

Site hosted by Angelfire.com: Build your free website today!

از فراق تو برآمد ز دلم دود بيا

چشم خونبار من از گريه نياسود بيا

جسم بيمار من ازدوريت اي راحت جان

از لگدكوب فراق تو بفرسود بيا

 

خسته گرديده زبس جسم ضعيفم زفراق

عاقبت ميشود از درد تو نابود بيا

بخت بد باز بهجر تو گرفتارم كرد

جهد كن زودتر اي طالع مسعود بيا

 

گفته بودي زسفر زود بيايم ببرت

دير شد آمدنت بهر خدا زود بيا

زنده باشم كه ببينم رخ تو بار دگر

غير ازين نيست مرا خواهش و مقصود بيا

 

از غم هجر تو رسواي حزين خواهم مرد

درد او را نبود صورت بهبود بيا

 

 

 

*****

 

 

تا مرا كرده فلك از تو دل آرام جدا

خونم از ديده رود صبح جدا شام جدا

نبود دسترس و صل و نه طاقت به فراق

سوزدم هجر جدا گردش ايام جدا

 

كاش بودم عوض قاصد و خود ميبردم

قاصدم سوخت جدا آتش پيغام جدا

سر ما و قدمت گر سرم از تن برود

توسن مهر تو از دل نكند گام جدا

 

نيست در عشق نكونامي عشاق نكو

بوالهوس سوخت هم از عشق و هم از نام جدا

عشق آنشوخ چه آتش بدل رسوا زد

گشته يكباره گي از طاقت و آرام جدا

 

 

*****

 

 

عارض ماهش ز خوبي برده از مهتاب تاب

باز كرده فصل رويش صد گلستان باب باب

در لطافت نيست يك گل چون گل رويش لطيف

از نظافت داده طبعش با گل بي آب آب

 

لعل نوشينش ز شيريني چه شور افگنده است

ايدل از فيض سحر آن گوهر ناياب ياب

جان من هر شب بيادت گرچه بيدارم ولي

از دو چشمم برده امشب باز دزد خواب خواب

 

نيست رسوا را ز هجرت يك شب آرام و قرار

گر ببيند حال من گردد ز غم سيماب آب

 

 

ﺍﻮﺴﺮ ﻞﺿﻔﺍ ﺪﻣﺤﻣ

 

_________________

 

 

باز فضاي دگرم آرزوست

ميهن زيبا گهرم آرزوست

هركه بياورد دهم جان خويش

از وطنم خوش خبرم آرزوست

 

ذره خاك از وطنم آوريد

سرمه كنم چشم ترم آرزوست

مشت ز خاك وطنم فرق من

فخر كنم تاج سرم آرزوست

 

خواجه صفا يا كه به پغمان روم

بسته دو نان در كمرم آرزوست

آب بنوشم زلب چشمه سار

باكف دست سربسرم آرزوست

 

ديدن مردم به پاي چنار

خوش بنشينند ببرم آرزوست

خار وطن زينت پاي من است

ياكه بچشم نيشترم آرزوست

 

مرده من را ببريد كابلم

دفن به كوه و كمرم آرزوست

كرد تمام كلك هنر پرورم

رمز سخن زين هنرم آرزوست

 

خوش بگفت قاسم افشار ما

صلح و صفا بر بشرم آرزوست

 

 

ﺮﺎﺸﻔﺍﻢﺴﺎﻘ ﺝﺎﺤﻟﺍ