“Spring2008.“

معمولاً زمانی موفق به عکسبرداری از یک گرگ می شوم که یا خیلی پیر و مریض باشد و یا مرده باشد. عکسبرداری از گرگها بسیار دشوار است چرا که هر وقت من می آیم آنها پنهان می شوند و هر وقت آنها می آیند من فرار می کنم.

این گرگ آلوده به رادیواکتیو است و پوستش بدرد ساختن کلاه نمی خورد، فقط بدرد خورشید می خورد که از آن کرم تولید کند.

“Spring2008“

چرا درختان این قدر از جلوی درب ها رشد می کنند؟

شاید با این کار به ما می گویند که ما همه حق خود را در اینجا از دست داده ایم و دیگر اجازه ورود به ایجا را نداریم.

“Spring2008.“

این ورودی هم آن چنان خوش آمد گو به نظر نمی رسد.

“spring2008“

یک محل بسیار خوب و شاعرانه در کنار دریاچه. شکسپیر اگر بود می گفت که این کلبه در حال گذر از طبیعت به جاودانگی است.

“spring2007“

و شمارنده من از مرز میلی رونتگن می گذرد.

صفحه بعد